*** پایگاه حقوقی، علمی، تحلیلی علی ربیعی ***

*** پایگاه حقوقی، علمی، تحلیلی علی ربیعی ***

*** مطالب مفید حقوقی و غیرحقوقی ***
*** پایگاه حقوقی، علمی، تحلیلی علی ربیعی ***

*** پایگاه حقوقی، علمی، تحلیلی علی ربیعی ***

*** مطالب مفید حقوقی و غیرحقوقی ***

عطار (بیان وادی فقر) یک شبی پروانگان جمع آمدند

یک شبی پروانگان جمع آمدنددر مضیفی طالب شمع آمدند
جمله می‌گفتند می‌باید یکیکو خبر آرد ز مطلوب اندکی
شد یکی پروانه تا قصری ز دوردر فضاء قصر یافت از شمع نور
بازگشت و دفتر خود بازکردوصف او بر قدر فهم آغاز کرد
ناقدی کو داشت در جمع مهیگفت او را نیست از شمع آگهی
شد یکی دیگر گذشت از نور درخویش را بر شمع زد از دور در
پر زنان در پرتو مطلوب شدشمع غالب گشت و او مغلوب شد
بازگشت او نیز و مشتی راز گفتاز وصال شمع شرحی باز گفت
ناقدش گفت این نشان نیست ای عزیزهمچو آن یک کی نشان دادی تو نیز
دیگری برخاست می‌شد مست مستپای کوبان بر سر آتش نشست
دست درکش کرد با آتش به همخویشتن گم کرد با او خوش به هم
چون گرفت آتش ز سر تا پای اوسرخ شد چون آتشی اعضای او
ناقد ایشان چو دید او را ز دورشمع با خود کرده هم رنگش ز نور
گفت این پروانه در کارست و بسکس چه داند، این خبر دارست و بس
آنک شد هم بی‌خبر هم بی‌اثراز میان جمله او دارد خبر
تا نگردی بی‌خبر از جسم و جانکی خبر یابی ز جانان یک زمان
هرکه از مویی نشانت باز دادصد خط اندر خون جانت باز داد
نیست محرم نفس کس این جایگاهدر نگنجد هیچ کس این جایگاه
نظرات 1 + ارسال نظر
ho0ti شنبه 25 بهمن 1393 ساعت 01:23 http://phonemaster.ir

سلام
به وب سایت ما هم سری بزنید
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد