فنون خنثی سازی کنترل های اجتماعی
درونی و بیرونی
چکیده
اصل ابتدایی در نظریه ی فنون خنثی سازی، این است که فراگیری بزه کاری ،ملازمه با یادگیری شیوه های خنثی سازی کنترلهای اجتماعی درونی و بیرونی دارد .
فرد می تواند هنجاریهای اجتماعی را نقض کند؛ در عین این که به آن ها اعتقاد دارد.
بزه کاران برای ارزش های اجتماعی اعتبار قائل اند، اما سعی میکنند آن ها را برای خود بی اعتبار جلوه داده و دور بزنند. روش ها و فنونی که یک بزهکار نوجوان غالباً به وسیله ی آن ها سعی در خنثی سازی ارزشها و هنجاریهای اجتماعی می کند ،انکار مسؤولیت، انکار خسارت، منکر شدن بزه دیده، محکوم کردن نهادهای اجرای عدالت کیفری و در نهایت، وفاداری به گروه های مورد علاقه میباشد.
واژگان کلیدی: خنثی سازی کنترل اجتماعی، بزه کاری نوجوانان، هنجارهای گروهی، تعارض ارزشها .
درآمد
دیر زمانی است که دانشمندان علوم اجتماعی، در تلاش برای کشف ریشه های بزه کاری نوجوانان، به تحقیق در ذهن و روان و اختلالات بدنی آن ها نمیپردازند. در حال حاضر، این نظر مورد پذیرش قرار گرفته که بزه کاری نوجوانان، مانند بیش تر رفتارهای اجتماعی فرا گرفته می شود و این یادگیری در فرایند تعامل اجتماعی صورت می پذیرد .
بیان کلاسیک و سنتی این دیدگاه را در نظریه ی معاشرت ترجیحی ساترلندمی توان یافت. وی بیان میدارد که رفتار مجرمانه شامل یادگیری فنون ارتکاب جرم و انگیزه ها، تمایلات، استدلال ها و نگرش های مطلوب برای نقض قانون می باشد .
محتوای خاص آن چه که فرا گرفته می شود، برخلاف فرایندی که از طریق آن یادگیری صورت می پذیرد، توجه اندکی را به خود جلب نموده است. شاید تنها و جدی ترین تفکر در مورد ماهیت این محتوای خاص بر روی ایده ی خرده فرهنگ مجرم تمرکز یافته است. گفته شده است که ویژگی اصلی خرده فرهنگ مجرم، یک نظام ارزشی است که چهره ی معکوسی از ارزش های قانون مدارانه و قابل پذیرش جامعه را نشان میدهد. دنیای بزه کار، دنیای معکوس ش دهی یک فرد مطیع قانون است و ارزش هایش یک نیروی قوی را در مقابل نظم اجتماعی هماهنگ کننده تشکیل می دهد .
آلبرت کوهن فرایند ایجاد خرده فرهنگ مجرمانه را به عنوان مسأله ایجاد حفظ و تقویت کردن قانونی که برای رفتارهای افراد مخالف ارزش های غالب جامعه وجود دارد، میبیند؛ که در تقابل و تضاد با ارزش های حاکم بر جامعه، به خصوص طبقه ی متوسط جامعه می باشد.
توصیف کوهن از بزه کاری، با مهارت خوبی انجام گرفته است و او به طور دقیقی از توضیحات ساده مانند توضیحاتی که بر اساس اصل «پیروی از ما فوق »یا نتیجه گیری های کلی و ساده درباره ی «اختلالات هیجانی» خودداری کرده است .افزون بر آن، او خرده فرهنگ مجرمانه را به عنوان یک امر مفروض نپذیرفته است ،بلکه به طور منظم، کارکرد ارزش های مجرمانه را به عنوان یک راه حل کارآمد نسبت به مشکلات کودکان مذکر طبقه ی پایین جامعه در حیطهی وضعیت اجتماعی که در آن قرار گرفتهاند را بررسی نموده است، اما این تصویر از بزه کاری نوجوانان، به عنوان نمونه ای از رفتار، به رغم حسنهایی که دارد، بر پایه ی ارزشها و هنجارهای متعارض و متناقضی است که به نظر می رسد دچار معایب شدید می باشد .
ماهیت این معایب و ارائه ی توضیحات جایگزین و اصلاح شده برای بخش بزرگ بزه کاری نوجوانان، دغدغه و موضوع این مقاله است. این مشکلات و معایب، در بررسی رفتار بزه کار به عنوان امری که از هنجارها و ارزش های انحرافی ناشی شده است که بر اساس آن شخص بزه کار رفتار غیر قانونی خود را از لحاظ اخلاقی صحیح می داند، دیده می شود، ما می توانستیم به نحو معقولی فرض کنیم که او در مرحله ی تعقیب یا در حبس احساس گناه و شرم نخواهد کرد. در عوض، واکنش اصلی آن ها در مسیر خشم و حس کشته شدن برای گروه، خواهد بود.
1. بزه کار و هنجارها
دلایلی وجود دارد که نشان می دهد بسیاری از بزه کاران احساس گناه و شرمندگی پس از ارتکاب جرم را تجربه میکنند و البته جنبهی فریب کارانهی این امر را نباید نادیده گرفت؛ ممکن است این امر برای آرام کردن مقام قضایی صورت گرفته باشد. برخی از این ادله، از ماهیت کلینیکی برخوردار هستند، یا قضاوت های تأثیرگذاری در مورد اشخاصی است که باید در وهله ی اول به عنوان بزهکار نوجوان مورد رسیدگی قرار گیرند. اگر ما درصدد جلوگیری از به حاشیه رفتن بزه کاری نوجوانان به عنوان تبهکارانی که در نوع خود سرسخت هستند، باشیم، ارزش گذاری نسبت به این ادله باید با احتیاط صورت پذیرد؛ اما نمی توان آن ها را نادیده گرفت .ناظران مرتبط با بزه کاران بیان داشته اند که بزه کاران نوجوان غالباً اشخاص مطیع قانون را مورد تحسین و احترام قرار می دهند. اشخاص درستکار غالباً مورد احترام قرار میگیرند و اگر گاه بزهکار درصدد کشف دو رویی و ریا نسبت به افراد مطیع قانون و پاکدامن است، به خاطر به دست آوردن همراهی و موافقت آن ها است.
وابستگی شدید نسبت به یک مادرِ متواضع و درست کار، یا یک روحانی پرهیزکار، ممکن است به عنوان اموری که احساس کامل بزهکاران را نمایان کند ،نادیده گرفته شود، اما این امر روشن می سازد که شخص بزه کار لزوماً اشخاصی را که تابع مقررات هستند، به عنوان یک فرد غیر اخلاقی در نظر نمی گیرد. همچنین اگر به افرادی که برای نوجوان بزه کار در محیط اجتماعی پیرامون خود مهم هستند، یا به قهرمانان وی در دنیای ورزش و سرگرمی، رفتار غیر قانونی نسبت داده شود، ممکن است خشم شدیدی از خود نشان دهد. به عبارت دیگر، اگر بزه کار به مجموعهای از هنجارها و ارزش هایی اعتقاد داشته باشد که در تضاد کامل با ارزش های مورد قبول جامعه است، این اعتقاد هنجاری عجیب به نظر می رسد؛ زیرا در حالی که ظاهراً به طور کامل متعهد به نظام انحرافی خرده فرهنگ مجرمانه میباشد، ولی در موارد بسیاری، اعتبار اخلاقی نظام هنجاری حاکم را می پذیرد.
این نظر که بسیاری از بزه کاران نوجوان، مصون از الزامات انطباقی هستند که به وسیله ی نظم اجتماعی حاکم ایجاد شده است، قابل تردید است. این احتمال قوی وجود دارد که خانواده ی شخص بزه کار، با این حکم که بزه کاری یک خطاست، موافق باشد، حتی اگر آن خانواده فعالیتهای مجرمانه ی مختلفی داشته باشد. لذا والدین یک عامل مثبت برای جلوگیری از بزهکاری نیستند.
همان طور که ردل1 بیان داشته است، اطلاعات موجود این نظر را که برخی از همسایگان بزه کار، شکلی از رفتار بزهکارانه را بدون هیچ قید و شرطی به کودک ارائه می دهند، ثابت نمی کند. این حقیقت که یک کودک به وسیله ی والدین، مسؤولان مدرسه و نمایندگان نظام قانونی جامعه، برای بزه ارتکابی خود مورد تنبیه قرار میگیرد ،ممکن است به آن کودک این امر را القا کند که بیش تر مراقبت کند تا دستگیر نشود؛ اما ممکن است کودک الزامات هماهنگی و انطباق با ارزش های جامعه را درونی نماید .البته نمیتوان گفت که این الزامات نمی توانند خنثی شوند. در حقیقت برای درک رفتار بزه کار، ضروری است بدانیم چگونه کشش های درونی و بیرونی برای انطباق با ارزش های جامعه بی اثر میگردند. انکار کامل الزامات برای هماهنگی با ارزش های جامعه و جای گزینی یک نظام هنجاری جدید غیرممکن است؛ زیرا کودکان و جوانان به بزرگسالان وابسته هستند و محیط آنها به وسیله ی بزرگسالان احاطه گردیده و بزرگسالان در واقع جزء لاینفک وضعیت اجتماعی کودکان و نوجوانان در ساختار اجتماعی می باشند. این که بزه کار چگونه درگیر الگوهای بزه کاری شده است، مهم نیست. هم چنین مهم نیست که درگیر شدن در فعالیت مجرمانه، به چه میزان بر معاشرت های فرد با افراد مطیع قانون غلبه کرده است. او نمی تواند از تقبیح اجتماعی انحرافش بگریزد. کشش های درونی و بیرونی برای انطباق با ارزشهای جامعه را نمی تواند نادیده گرفت.
این دیدگاه نظری که بزه کاریِ نوجوان را به عنوان شکلی از رفتار که بر پایه ی ارزش ها و هنجارهای یک خرده فرهنگ انحرافی است، میبیند که دقیقاً همانند رفتار یک شخص مطیع قانون میباشد، با تردید جدی رو به رو شده است. این حقیقت که دنیای بزه کار به وسیلهی دنیای بزرگ تری از اشخاص مطیع قانون احاطه شده است ،را نمی توان نادیده گرفت. همچنین نمی توان بزهکار را با یک بزرگسال که در شکل دیگری از زندگی جامعه پذیر شده است، همسان دانست. در عوض، به نظر میرسد بزه کار نوجوان حداقل تا اندازه ای به نظم اجتماعی حاکم متعهد است؛ زیرا وی غالباً از خود احساس گناه و شرمندگی نشان میدهد. این توجیهی است برای واقعیت به ظاهر متضاد بزهکاری نوجوان، که ما اکنون در صدد بررسی آن هستیم.
. Redl.
همان طور که موریس کوهن گفته است، یکی از مهم ترین ابهام ها درباره ی رفتار انسان، این است که چرا انسان قوانینی که به آن ها اعتقاد دارد را نقض میکند .زمانی که در صدد بررسی این موضوع هستیم که چرا به رغم تعهد کم یا بیش بزه کار به انطباق با ارزش های جامعه، مرتکب جرم میشود؛ نکته ی ابتدایی که به ذهن میرسد، ناشی از این حقیقت است که هنجارها و قواعد اجتماعی که ایجابکننده ی رفتارهای خوب و ارزشمند میباشند، و مقید به زمان و مکان و اوضاع و احوال نبوده ،اندک هستند، در عوض، ارزش ها و هنجارهای جامعه، محدود به اجرای آنها بر حسب زمان، مکان، اشخاص و اوضاع و احوال اجتماعی می باشند. برای مثال قباحت سلب حیات از دیگری در زمان مبارزه با دشمن اعمال نمی شود؛ اگرچه اسیران جنگی تحت شمول ممنوعیت قتل قرار میگیرند. هم چنین، در نظر بسیاری از مردم، سرقت اجناس کمیاب در دوران نیازمندی شدید اجتماعی و توزیع آن بین مردم، درست جلوه می کند؛ هر چند در حالت عادی، اموال مردم مورد احترام است. بنابراین نظام هنجاری یک جامعه، به وسیله ی آن چه ویلیامز[3] انعطافپذیری نامیده است، تحت تأثیر قرار می گیرد. این نظام هنجاری، مجموعهای از مقررات را که در تمامی اوضاع و احوال الزامآور باشد، در برنمیگیرد. انعطاف پذیری، جزء جداییناپذیر حقوق کیفری است و بر اساس آن، دفاعیاتی برای جرایم ارائه می شود. مانند، نرسیدن به سن قانونی ،ضرورت، جنون، مستی، اجبار و دفاع مشروع. بزهکار میتواند با رد تقصیر اخلاقی برای عمل مجرمانه ی خود، مشمول ضمانت اجراهای جامعه برای این رفتارها نگردد .بزه کاری به طور عمده بر پایه ی توجیهاتی برای انحراف از قواعد جامعه است که از سوی بزه کاران درست و معتبر دانسته می شود، اما از سوی نظام قانونی و جامعه ی اجتماعیِ کلان مورد تأیید قرار نمیگیرد. این توجیهات، عملکرد بعدی منحرف در حفاظت از خودسرزنشی و نیز سرزنش دیگران پس از ارتکاب جرم است، اما می توانند عملکرد قبلی امکان ارتکاب انحراف را برای وی فراهم آورند .
2. فنون خنثی سازی
ساترلند بیان نموده است در یک محیط اجتماعی ممکن است تقبیحی که از
هنجارهای درونی شده ناشی می شود و همچنین انطباق دیگران با ارزش های مورد پذیرش جامعه، پیشاپیش بی اثر یا منحرف شوند. کنترل های اجتماعی که برای منع و جلوگیری از ایجاد الگوهای انگیزشی شخصِ منحرف اعمال می شوند، کارامد نیستند .این افراد به طور آزادانه و بدون این که زیانی را متوجه خود ببینند، دست به ارتکاب جرم میزنند. در این برداشت، بزه کار به نظام هنجاری حاکم، متعهد باقی می ماند؛ با وجود این، دستورات این نظام هنجاری را به گونه ای برای خود تفسیر میکند که نقض آن ها، اگرچه نادرست، اما قابل قبول است. بنابر این بزه کار نسبت به جامعه ی مطیع قانون، مخالفت اساسی از خود نشان نمیدهد، بلکه چیزی شبیه به یک تخلف قابل بخشش مرتکب می شود که بیش از آنکه در نظر بزه کار بزه باشد، در نظر جامعه به عنوان یک بزه نگریسته می شود. توجیهات شخص منحرف نسبت به رفتار خود ،فنون خنثی سازی است. این شیوه ها، عنصر ضروری برای «تعاریف مناسب و مستعد برای نقض قانون» است، که ساترلند ارائه کرده است. از طریق یادگیری این شیوه ها ،تعالیم اخلاقی، نگرش و ارزش های بزه کاران در تضاد مستقیم با ارزش ها و نگرش های حاکم بر جامعه قرار میگیرند.
این فنون خنثیکننده در پنج عنوان اصلی قرار می گیرد که در این قسمت به آن می پردازیم.
1-2. انکار مسؤولیت
هر زمان که بزه کار بتواند برای اعمال انحرافی، خود را به عنوان یک شخص فاقد مسؤولیت معرفی کند، کارامدیِ تقبیح اجتماعی به عنوان یک عامل جلوگیریکننده از رفتارهای انحرافی، به شدت کاهش می یابد. همان طور که قاضی هولمز1 بیان داشته است، حتی یک سگ هم تفاوت بین ضربه ی اشتباهی و عمدی وارد به خود را درک می کند و یک جامعه ی متمدن نیز به ترسیم یک مرز بین خسارات غیرعمدی که مسؤولیتی متوجه طرف نیست، و خسارات عمدی بی توجه نیست. به عنوان یک شیوه ی خنثی سازی، انکار مسؤولیت به چیزی بیش از ادعای این که اعمال شخص منحرف، تصادفی و غیرعمد هستند، یا امور مشابهی که باعث
. Holmes.
نفی مسؤولیت شخص میگردد، گسترش می یابد. همچنین ممکن است گفته شود که اعمال فرد بزه کار در نتیجه ی نیروهایی بیرون از فرد و بدون کنترل وی ارتکاب می یابند. مانند داشتن والدینی بی مهر و محبت، دوستان بد یا زندگی در یک محله ی نامساعد. در نتیجه شخص بزه کار خود را مانند یک توپ بیس بال تصور میکند که ناچاراً به سوی موقعیت های جدید سوق داده می شود. بر طبق دیدگاه روان شناسی پویا، این جهتگیری به سمت اعمالِ خود شخص، ممکن است نشان دهندهی بیگانگی عمیق فرد نسبت به خود باشد، اما تعابیر از مسؤولیت، دارای مفاهیم فرهنگی هستند و نه اعتقادات فردی و غیر معمول .
میان این شیوه ی توجیهکننده ی رفتار غیرقانونی که توسط بزهکار صورت میپذیرد و مفاهیم و توجیهات جامعهشناختی شباهت است. در اینجا دغدغه ی ما تعیین اعتبار و درستی این جهت گیری نیست؛ بلکه بررسی تأثیر این جهتگیری در بی اثر کردن سرزنش جامعه نسبت به نقض هنجارهای اجتماعی مورد توجه است .بزه کار با یادگیری این امر که خود را متأثر از شرایط و اوضاع و احوال ببیند، برای خود شیوه ای برای انحراف از نظام هنجاری حاکم فراهم می کند؛ بدون نیاز به این که به این هنجارها ضربه زده یا خللی وارد نماید. به عبارت دیگر این هنجارها را دور می زند.
2-2. انکار خسارت یا آسیب
دومین شیوه ی اصلی خنثی سازی، بر روی صدمه و آسیبشناسی از فعل بزهکار متمرکز میشود. حقوق کیفری، بین جرایمی که ذاتاً قبح اخلاقی دارند و آنهایی که دارای قبح ذاتی اخلاقی نمی باشند و اعتباری هستند، تمایز قائل شده است. بزه کار نیز ممکن است در ارزیابی رفتار خود چنین تمایزی را گذارده باشد .تخلف و تقصیر بزه کار ممکن است با این پرسش آغاز شود که آیا شخصی از تخلف وی آسیب دیده است. این مسأله میتواند تفسیرهای متفاوتی داشته باشد. برای مثال ،تخریب و ویرانگری ممکن است از طرف بزهکار صرفاً یک شرارت تعریف شود و از طرف وی این ادعا مطرح شود که اشخاصی که اموالشان تخریب شده است، به راحتی میتوانند آنها را دوباره فراهم نمایند. هم چنین به سرقت اتومبیل به عنوان یک قرض نگریسته شود و مبارزه ی گروه های تبه کار به عنوان یک نزاع شخصی در نظر گرفته شود؛ توافقی بر پایه ی دوئل بین دو نفر که به این عمل تراضی نموده اند و به جامعه در سطح کل ارتباط ندارد .
شخص بزه کار غالباً به صورت مبهم، احساس میکند که رفتارش به رغم این که مخالف قانون است، اما خسارت شدیدی را در پی نداشته است. همان طور که ارتباط بین شخص و اعمالش ممکن است با انکار و نفی مسؤولیت قطع شود؛ ممکن است ارتباط بین اعمال ارتکابی و آثار و نتایج آن ها، با انکار خسارت قطع گردد. با توجه به این که گاه جامعه با بزه کار موافق بوده و رفتارهایی مانند فرار از مدرسه و برخی از شوخی ها مخالفت کامل با هنجارها محسوب نمی شود؛ بلکه کنترل های اجتماعی از سوی بزه کار به وسیله ی تعدیل هنجارها است و در واقع یک نوع توسعه ی رویه عمومی جامعه است.
3-2. انکار وجود بزهدیده
حتی اگر بزهکار برای اعمال انحرافی خود مسؤولیت را بپذیرد و قبول داشته باشد که اعمال انحرافی وی در بردارنده ی صدمه و آسیب به دیگران می باشد، سرزنش و نکوهش اخلاقی شخص و اجتماع نسبت به وی، ممکن است با اصرار بزه کار به این که خسارت وارده در برخی اوضاع و احوال، خطا و تخلف نیست، بی اثر گردد. ممکن است ادعا شود که خسارت مورد نظر، یک خسارت حقیقی نیست، بلکه شیوه ای از یک انتقام یا مجازات منصفانه می باشد.
با یک روش زیرکانه، بزه کار خود را در موقعیت انتقام گر قرار میدهد و بزهدیده به جایگاه یک خطاکار انتقال داده می شود. حملات به هم جنسگرایان یا اشخاص مظنون به همجنس گرایی، حمله به اعضای گروه های اقلیت جامعه، که گفته می شود از حد و اندازه خود خارج شده اند، تخریب انتقام از معلم یا کارمندان مدرسه و سرقت از مالک متقلب یک فروشگاه، از نظر بزه کار ممکن است صدماتی وارد آمده بر یک خطاکار باشند. همان گونه اکه اوروِل1 بیان داشته است، مجرمی که مورد تحسین جامعه قرار می گرفت، احتمالاً در طی سال ها تغییر کرده است و اشخاصی
. Orwell.
مانند رافلس دیگر به عنوان یک قهرمان شناخته نمی شوند، اما ممکن است بزه کار اعمال خود را شبیه نقش رابین هود و پیروان امروزین افکار وی ببیند که عدالت را فراتر از قانون میبیند .
روش چهارم خنثی سازی، شامل محکوم کردن کسانی است که در مقام محکوم و تقبیح نمودنِ نقضِ هنجارهای جامعه هستند. مک کورکل می گوید: این روش رد کردن مخصوص کسانی است که خود افراد ناقض قانون را نفی و رد میکنند .شخص بزه کار توجه ها را از اعمال منحرفانه ی خود به سمت انگیزه ها و رفتار اشخاصی دور میکند که مخالف نقض قانون از طرف آن ها هستند. او ممکن است ادعا کند که، تقبیحکنندگان، ریاکار، منحرفین پنهان یا کسانی هستند که بر طبق کینه ی شخصی رفتار میکنند. این رویکرد نسبت به دنیای هماهنگکننده ی رفتار انسان ها با هنجارهای جامعه، ممکن است اهمیت داشته باشد، به ویژه وقتی که با یک بدبینی نسبت به کسانی که وظیفه ی اجرا یا بیان هنجارهای جامعه به آنها محول شده
است، تشدید می شود. ممکن است گفته شود که مأموران پلیس فاسد هستند، یا با خشونت رفتار میکنند. معلمان همیشه از خود جانب داری نشان میدهند و والدین این جانب داری را بر روی فرزندان خود اعمال می نمایند. با اندکی توسعه ی این امر ،مزایای هماهنگی با ارزش های جامعه، مانند موفقیت مادی یک مسأله ی شانسی یا قدرت و نفوذ شده است بنابراین ناتوانی در دستیابی به خواسته ها، عاملی برای فرار از هنجارهای جامعه است.
اعتبار این نقطهنظرِ بدبینانه، آنچنان از اهمیت برخوردار نمی باشد؛ چون کارکردش منحرف کردن ضمانت اجراهای منفی ناشی از نقض هنجارها است. در نتیجه بزه کار، موضوع بحث و گفتمان میان محرک های منحرفانهی خود و واکنش دیگران را تغییر داده است و با حمله به دیگران، خطای موجود در رفتار را پنهان یا مفقود میکند .
کنترل های اجتماعیِ درونی و بیرونی ممکن است با فدا کردن ارزش های حاکم بر جامعه در مقابل مطالبات گروه اجتماعی کوچک تر که بزهکار به آن تعلق دارد، مانند خانواده، دسته ی تبه کار که بزه کار عضو آن است و گروه دوستان، خنثی شوند. بزه کار ضرورتاً دستورات نظام هنجاری حاکم را انکار نمیکند، به رغم این که از آنها پیروی نمیکند. ممکن است بزهکار خود را در یک وضعیت دشوار ببیند که با صرف هزینه ی نقض قانون باید حل شود. استوفر و توبی در مورد تعارض بین ارزش های خاص و ارزش های عمومی، به این نتیجه رسیدند که اشخاص را می توان بر اساس تمایل و استعداد آنها، در انتخاب یکی از دو طرف آن وضعیت دشوار در مقام تعارض، تقسیم بندی نمود. ممکن است انحراف از هنجارها به خاطر این نباشد که هنجارها نفی میشوند؛ بلکه به این دلیل است که هنجارهای دیگری وجود دارد که برای بزه کار الزام آورتر است و یا مستلزم وفاداری بیش تری از طرف وی باشند .یعنی هر دو مجموعه ی هنجار مورد اعتقاد هستند؛ به گونه ای که مفاهیم وضعیت
نتیجه
فنون خنثیسازی ممکن است به اندازه ی کافی قوی نباشد تا بتواند به طور کامل افراد را از فشار هنجارهای درونی شده ی وی و واکنش افراد مطیع قانون محافظت نماید. بزهکاران نوجوان زمانی که تحت تعقیب قرار میگیرند، غالباً از احساس تقصیر یا شرم ناشی از آن رنج میبرند. از طرفی برخی از بزهکاران ممکن است آن چنان از نظام هنجاری پیرامون خود جدا شده باشند که لازم نباشد فنون خنثی سازی را اعمال نمایند. روش های خنثی سازی جهت کاهش سودمندی کنترل های اجتماعی مهم می باشند و سهم زیادی در ارتکاب رفتار منحرفانه دارند. تحقیق رِدل و کریسی و دیگران، اطلاعات ارزشمندی را فراهم نموده است که باعث شفاف کردن مسائل نظری و وسعت دلایل تقویت کننده در این زمینه شده است. تعیین دو مرز مشخص تحقیقی در این زمینه مهم به نظر می رسد. نخست ارتباطِ توزیع افتراقی فنون خنثی سازی بر پایه ی سن، جنس، طبقه ی اجتماعی، گروه نژادی و غیره است. بر طبق دلایل اولیه ،ممکن است فرض شود که این توجیهات برای انحراف بیش تر برای اجزایی از جامعه مورد استفاده قرار می گیرد که در بین آنها اختلاف میان ارزش های عمومی جامعه و عرف اجتماعی معمول بسیار مشهود است. دوم این که باید درک بیش تری از ساختار روش های درونی خنثی سازی، مانند نظام اعتقادات و نگرشها و ارتباط آن با گونه های مختلف رفتار بزه کار داشته باشیم. برخی از روش های خنثی سازی، سازگاری بهتری با اعمال یک بزهکار خاص نسبت به دیگران دارد. این امر را در جرایم علیه اموال و انکار وجود بزه دیده از طرف بزه کار میبینیم. روش های خنثی سازی، مرز تحقیقی امیدبخشی را در توسعه و سامان دهی درک نظری در مورد بزه کاری نوجوانان ارائه داده است.